شهریار

ساخت وبلاگ

پیرم و گاهی دلم یاد نوجوانی می کند

قاصدک در دست بود ولی چشمک پرانی می کند

خاستگاه فتیر نیست جز نان و نمک

عنبر نسار و صبر و نماز

خاستگاه جمعه کی باشد که دارد نامهربانی می کند

چنگ چنگگ زد آن قیچی به دست

اما در باز نشد

در زندان دلش زندگانی می کند

قنبر و عنبر یکی بودند ولی

در سرشتش حکم خاکم حکمت پرانی می کند

جنگ شد در زندگی در حاکم یوسف صفت

فکر می کرد دارد حکم قاضی می کند

تایر ماشین زیر سر آن مجرمان چه می کند

تیر باران دست حکام دیوان صفت چه می کند

   شکر خدا حرص و طمع پایان پذیرد انجمن

  آن عصب مغزان را خدا  شفا خواهد دهد

 تنها خدا خواهد دهد بر باد فنا ای انجمن

تا خدا هست نگران نیستیم

تا همیشه مجرمان زیر دستان ما خواهند مرد 

هیچ کس عاقل نشود خدا عاقل هست 

ما خدا را کافی هست عقل ما کافی نیست

ادامه شماره سه کتاب قدرت بیان...
ما را در سایت ادامه شماره سه کتاب قدرت بیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamal123 بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 12:08