زیگما

ساخت وبلاگ

خاک از رعشه ی گیسوی پرشان دل میثاق گذشت

تا توبه تو بشکفد لولو مرجان بهتر نتواند غرانی بدهد

تا زنده و مرده نگرند نگران خواهم بود

تا دولت عرش ز زمین بیدار نگردد نه غماری بکنم نه سودای جانان طلبم نه ثوابی ببرم نه گنه آلود شوم

منت جان بطلب دولت سوزان گدازه

تا ساز زنم زنهار بیدار کند اهل جهان را

مدت عیش تو بس نیست مردک ای خائن رسوای زمانه

تا لحظه ی بیداری من معبد جان را طلبید مردم عامه 

خانه همه گیتار زنید و بنوازید که خلوت جان به ز جان مریض است

لولای درازی در این در بگذارید که اگر در خراب شد در نتوان زد

کاهش ز چه کم داشت بیفزای مرا زین دهه های فروزش

ناگه به زمین زد ساز دهنی خرابش 

 اما ننگر سر به گریبان نشو ای ستایش  

تا سر به زمینی بگذاریم لشکر رسیده است بر سرزمینی

مطلع که با تا  شروع  شد تاتار نیز مطبخ برده 

فتنه گران خزانه جهان شدن  در این بحر سراشیبی فاطر

تنها مرتبت اهل سرآیند اتابک 

 نامرد اهل رجال که کشته اند از روی خواری دختران خویش

فانتوم با همه در به دری به اهل نبوت نشایست

این گفته را ببین تا طعمه ی اهل ریاضت ننشوی

 

 

ادامه شماره سه کتاب قدرت بیان...
ما را در سایت ادامه شماره سه کتاب قدرت بیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamal123 بازدید : 144 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 0:54